زندگینامه بهرام محمودی


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



سلام به وبسایت اشعار شاعران خوش امدید

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان اشعار شاعران و آدرس poetry-s.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.







نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار مطالب

:: کل مطالب : 453
:: کل نظرات : 185

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 4

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 101
:: باردید دیروز : 0
:: بازدید هفته : 239
:: بازدید ماه : 7026
:: بازدید سال : 15659
:: بازدید کلی : 2261205

RSS

Powered By
loxblog.Com

Poetry.poets

زندگینامه بهرام محمودی
دو شنبه 22 تير 1394 ساعت 14:15 | بازدید : 18405 | نوشته ‌شده به دست hossein.zendehbodi | ( نظرات )

نام:بهرام

نام خانوادگی:محمودی

نام پدر:خلیل

تاریخ تولد:8/7/1340

تاریخ شهادت:8/7/1359

محل تولد:کرمانشاه

محل شهادت:کامیاران

 

زندگی نامه شهیدپاسدار بهرام محمودی

درتاریخ هشت مهرماه سال1340 در شهرستان کرمانشاه در خانواده ای متوسط پابه دنیاگذاشت.مادرش پس از چند روزناراحتی باکمک پزشکان توانست او را در بیمارستان دکتر محمد کرمانشاهی به دنیا بیاورد.

پدرش نام بهرام را برای اوانتخاب کرد.

پس از مدتی یعنی پس ازچندسال که بهرام بزرگ شد،پدرش او را دردبستان اسلامی نام نویسی کرد واومدت دوسال در آن دبستان مشغول تحصیل شد.

پس ازگذراندن کلاس اول ودوم ابتدایی در این مدرسه،پدرش او را در مدرسه تیموریان که نزدیک محل کار خودش بود نام نویسی کرد ودرآن مدرسه دوران ابتدایی را به اتمام رسانید.

پس از گذراندن دوره ابتدایی،در مدرسه راهنمایی مولوی مشغول به تحصیل شد وپس از دوره راهنمایی در دبیرستان بازرگان نام نویسی نمود.

درآن سال که بهرام تازه در دوره دبیرستان مشغول به تحصیل شده بود،انقلاب ایران شروع شد وشهید بهرام درس ومدرسه را رهاکرد وبه دنبال مردم وراهپیمایی ها می افتاد ودر تظاهرات علیه رژیم شاه شرکت میکرد.

اوپسرس بود که در ایام کودکی ونوجوانی به نماز وروزه وعبادت خداوند می پرداخت رسول اکرم(ص) ایمان کامل داشت ور فتارهای ایشان رابسیار دوست می داشت.

ایشان همیشه سرموقع نمازهایش را میخواند وعبادت میکرد.

اوقات بیکاری خود رابه قرائت کردن قرآن ومطالعه روزنامه وکتاب پرمیکرد.

درسال1357چندبار به تهران رفت وبازگشت ودر راهپیمایی ها باانقلابیون شرکت میکرد.

چندبارمامورین سازمان شاه اورا گرفته وکتک زده بودند که چندقسمت از بدن ایشان در اثر ضربه باتوم سیاه وکبود شده بود.

دراوایل سا ل 1358 عضومامورین گشتی شب در(کلانتری شماره4)شد وبامامورین همکاری داشت وشبها بادیگر جوانان شهر راپاسداری میکردند.

شهیدبهرام چند بار به شهرهایی چون:سنندج،پاوه،مهاباد ونوسود رفت وبازگشت تا اینکه درتاریخ 21/9/1358 به سپاه پاسداران پیوست.

پس ازبازگشت ازشهرهای نام برده شده مدت چهارسال تمام در درگیری های کامیاران شرکت داشت وچند مرتبه پدرومادرش ودیگر افرادفامیل وی را از این کاز بازداشتند ولی اوبالبخندی پاسخ میداد:فرمان خداوند از فرمان پدرومادربالات است.

وی پسری آرام،سربه زیروخجالتی بود وهمیشه درگوشه ای ازخانه به مطالعه مشغول میشد؛ازبلند صحبت کردن ناراحت میشد وباهمه به خصوص افراد خانواده مهربان بود ودر همه کارها به پدرومادرخود کمک می نمود.

به رهبرعلاقه فراوان داشت وعکس های بسیاری از امام خمینی(ره)از زمان اول انقلاب تاآخرانقلاب جمع  میکرد وبه یک آلبوم زیباتبدیل کرده بودوچندپوستر بزرگ ازآقای طالقانی وامام داشت.

شهیدبهرام در کارهای خود بسیارکوشابود وهمیشه سرموقع سرخدمت حاضرمیشد وهمیشه به دوستان خود کمک میکرد ومردم نیز اورادوست داشتند.

مادرش به وی علاقه فراوان داشت،وقتی اودیربه خانه میآمد وسایل استراحت اوراآماده میکرد.

تااینکه او15روزمرخصی گرفت وباپدرومادرش به مسافرت اصفهان وشیراز رفتند وعکس های فراوانی از دیدنی های این شهر گرفتند.

پس ازبازگشت آنها جنگ ایران با دولت مزدورعراق شروع شد واو فورا خود رابه سپاه برای پاسداری از میهن معرفی نمود.

پس ازچند روز باگروه خود که گروه سلمان نام داشت به سرپل ذهاب رفت.

بنابه گفته یکی از همسنگران خود به نام مراد مرادی که باشهیدبهرام بوده است،وی اینگونه به شهادت رسیده است:

در روزمهر7ماه سال1359 پس از اینکه از خواب بیدارشدیم  شهیدبهرام به ماگفت:من دیشب خواب شهادت خود رادیدم امروز یافرداشهید خواهم شد.اوسه کیلوشیرینی خریدوبین ما تقسیم کرد.

فرداصبح زود به قله کوه قلاویز رفتیم و درآنجابامزدوران عراقی درگیرشدیم وچندنفراز دوستان ماشهیدشده بودندومن وبهرام در سنگری بودیم ودست من تیرخورده بودوبهرام خیلی نگران حال من بود.وی کمربند خودرابازکرد که دست من راببندد ولی من گفتم از بندپوتینم استفاده کن.

ناگاه صدایی ازکمرکوه رسیدکه گفت:محمودی من راگرفتند،نجاتم بده!

شهیدبهرام بایک خیز خود رابه بلندی کوه رسانیدودیدکه سه نفراز عراقی هاوی رامحاصره کرده اند.بایک رگبارهرسه نفر رابه درک واصل کرد.

بلند شد که به سنگرخودبیاید که ناگاه تیری به شکم اوخورد و بهرام از روی سنگر واژگون شد.

خود راباسختی به با لین وی رساندم ولی مثل اینکه چندساعت ازشهادت وی گذشته است.

به ناچاربادست تیرخوده چند عددسنگ روی اوگذاشتم وبادست روی اوخاک ریختم.

شهیدبهرام محمودی که برای نجات جان دوست خود به شهادت رسیدولی هنوز پیکرپاک این شهیدپاسداربه دست خانواده اش نرسیده است ومن از شرمندگی به خانه آنها نرفتم تا اینکه پس از مدت سه ماه به وسیله یکی ازمادران شهدای دیگرواقعیات رابرای مادر این شهید فداکار آشکارنمودم.(نقل از:پاسدارمرادمرادی،همسنگرپاسدارشهیدبهرام محمودی)

خانواده اودو مرتبه به سرپل ذهاب برای پیداکردن پیکرپاک ومطهرش رفتندولی هربارباآتش گلوله عراقیان مواجه می شدند.

این بودزندگینامه،خاطرات وچگونگی شهادت برادرعزیزمان پاسدارشهیدبهرام محمودی که در روزمصادف با روزتولدش8/7/1359 که19 سال راتمام کردبه فیض شهادت نائل گشت.





:: برچسب‌ها: زندگی بهرام محمودی-زندگی نامه-بیوگرافی بهرام محمودی - زندگی نامه بهرام محمودی-بیوگرافی بهرام محمودی-بیوگرافی بهرام محمودی ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: